تنهایی
تنهایی



این از باب تفریحی...........   والاه


خری آمد بسوی مادر خویش /  بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری  /  اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان /  تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل /  یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خر از شادمانی جفتکی زد /  کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت /  به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من /  به زیبائی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن /  برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه /  شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش /  یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله  / همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کناب خود گشائید /  وصال عقد ایشان را نمائید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی  /  به عقد این خر خوش تیپ در آیی

یکی از حاضرین گفتا به خنده /  عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید  /  که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند /   یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی  /  برای این دو خر در زندگانی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 فروردين 1391برچسب:شعر نو,مطلب,نوشته, توسط رامین |